کد مطلب:279251 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:218

قصه مناظره مردی از شیعه با شخصی از اهل سنت
حكایت دوازدهم - عالم فاضل خبیر میرزا عبد الله اصفهانی تلمیذ علامه مجلسی ره در فصل ثانی از خاتمه قسم اول كتاب ریاض العلماء فرموده كه شیخ ابوالقاسم بن محمد بن ابی القاسم حاسمی فاضل عالم كامل معروفست به حاسمی و از بزرگان مشایخ اصحاب ما است و ظاهر آنست كه او از قدمای اصحاب است و امیر سید حسین عاملی معروف به مجتهد معاصر سلطان شاه عباس ماضی صفوی فرموده در اواخر رساله خود كه تالیف كرده درا حوال اهل خلاف در دنیا و آخرت در مقام ذكر بعضی از مناظرات واقعه میان شیعه و اهل سنت به این عبارت كه: دوم از آنها حكایت غریبه ایست كه واقع شد در بلده طیبه همدان میان شیعه اثنی عشری و میان شخصی سنی كه دیدم آن را در كتاب قدیمی كه محتمل است حسب عادت تاریخ كتابت آن سیصد سال قبل از این باشد و مسطور در آن كتاب به این نحو بود كه:

واقع شد میان بعضی از علمای شیعه اثنی عشریه كه اسم او ابوالقاسم محمد بن ابوالقاسم حاسمی است و میان بعضی از علمای اهل سنت كه اسم او رفیع الدین حسین است مصادقت و مصاحبت قدیمه و مشاركت در اموال و مخالطت در اكثر احوال و در سفرها و هر یك از این دو مخفی نمی كرد مذهب و عقیده خود را بر دیگری و بر سبیل هزل نسبت می داد ابوالقاسم رفیع الدین را به نصب یعنی می گفت به او ناصبی، و نسبت می داد رفیع الدین ابوالقاسم را برفض و میان ایشان در این مصاحبت مباحثه در مذهب واقع نمی شد تا آنكه اتفاق افتاد در مسجد بلده همدان كه آن مسجد را مسجد عتیق می گفتند صحبت میان ایشان، و در اثنای مكالمه تفضیل داد رفیع الدین حسین فلان و فلان را بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بر فلان و فلان. و ابوالقاسم استدلال كرد برای مذهب خود به آیات و احادیث بسیاری و ذكر نمود مقامات و كرامات و معجزات بسیاری كه صادر شد از آن جناب و رفیع الدین عكس نمود قضیه را و استدلال كرد برای تفضیل ابی بكر بر علی علیه السلام به مخالطت و مصاحبت او در غار و مخاطب شدن او به خطاب صدیق اكبر در میان مهاجرین و انصار و نیز گفت ابوبكر مخصوص بود میان مهاجرین و انصار به مصاهرت و خلافت و امامت و نیز رفیع الدین گفت دو حدیث است از پیغمبر صلی الله علیه و آله كه صادر شده در شأن ابی بكر یكی آنكه تو به منزله پیراهن منی الخ، و دومی كه پیروی كنید به دو نفر كه بعد از منند ابی بكر و عمر. ابوالقاسم شیعی بعد از شنیدن این مقال از رفیع الدین گفت به چه وجه و سبب تفضیل می دهی ابوبكر را بر سید اوصیاء و سند اولیاء و حامل لواء و بر امام جن و انس قسیم دوزخ و جنت و حال آنكه تو می دانی كه آن جناب صدیق اكبر و فارق ازهر است برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و زوج بتول و نیز می دانی كه آن جناب وقت فرار رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوی غار از ظلمه و فجره كفار خوابید بر فراش آن حضرت و مشاركت نمود با آن حضرت در حالت عسر و فقر و سد فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله درهای صحابه را از مسجد مگر باب آن جناب را و برداشت علی علیه السلام را بر كتف شریف خود به جهت شكستن اصنام در اول اسلام و تزویج فرمود حق جل و علا فاطمه را به علی علیه السلام در ملأ اعلی و مقاتله نمود با عمرو بن عبدود و فتح كرد خیبر را و شرك نیاورد به خدای تعالی به قدر به هم زدن چشمی به خلاف آن سه و تشبیه فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به چهار پیغمبر در آنجا كه فرمود هر كه خواهد نظر كند بسوی آدم در علمش و به سوی نوح در فهمش و به سوی موسی در شدتش و به سوی عیسی در زهدش پس نظر كند به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام و با وجود این فضائل و كالات ظاهره و باهره و با قرابتی كه با رسول خدا صلی الله علعی و آله دارد و با برگردانیدن آفتاب برای او چگونه معقول و جایز است تفضیل ابی بكر بر علی علیه السلام؟ چون رفیع الدین استماع نمود این مقاله را از ابی القاسم كه تفضیل می دهد علی علیه السلام را بر ابی بكر پایه خصوصیتش با ابوالقاسم منهدم شد و بعد از گفتگوئی چند رفیع الدین به ابوالقاسم گفت هر مردی كه به مسجد بیاید پس هر چه حكم كند از مذهب من یا مذهب تو اطاعت می كنیم و چون عقیده اهل همدان بر ابوالقاسم مكشوف بود یعنی می دانست كه از اهل سنت اند خائف بود از این شرطی كه واقع شد میان او و رفیع الدین لكن به جهت كثرت مجادله و مباحثه قبول نمود. ابوالقاسم شرط مذكور را با كراهت راضی شد و بعد از قرار شرط مذكور بدون فاصله وارد شد جوانی كه ظاهر بود از رخسارش آثار جلالت و نجابت و هویدا بود از احوالش كه از سفر می آید و داخل شد در مسجد و طوافی كرد در مسجد و بعد از طواف آمد به نزد ایشان رفیع الدین از جابرخاست در كمال اضطراب و سرعت و بعد از سلام به آن جوان سؤال كرد و عرض نمود امری را كه مقرر شد میان او و ابوالقاسم و مبالغه بسیار نمود در اظهار عقیده خود برای آن جوان و قسم مؤكد خورد و او را قسم داد كه عقیده خود را ظاهر نماید بر همان نحوی كه در واقع دارد آن جوان مذكور بدون توقف این دو بیت را فرمود:



متی اقل مولای افضل منهما

اكن للذی فضلته متنقصا



الم تر ان السیف یزری بحده

مقالك هذا السیف احدی من العصا



و چون جوان از خواندن این دو بیت فارغ شد و ابوالقاسم و رفیع الدین در تحیر بودند از فصاحت و بلاغت او خواستند كه تفتیش نمایند از حال آن جوان كه از نظر ایشان غایب شد و اثری از او ظاره نشد، و رفیع الدین چون مشاهده نمود این امر غریب و عجیب را ترك نمود مذهب باطل خود را و اعتقاد كرد مذهب حق اثنی عشری را.

صاحب ریاض پس از نقل این قصه از كتاب مذكور فرمود كه ظاهرا آن جوان حضرت قائم علیه السلام بود، و مؤید این كلام است آنچه خواهیم گفت در باب نهم و اما دو بیت مذكور پس با تغییر و زیادتی در كتب علماء موجود است به این نحو:



یقولون لی فضل علیا علیهم

فلست اقول التبر اعلی من الحصا



اذا انا فضلت الامام علیهم

اكن بالذی فضلته متنقصا



الم تر ان السیف یزری بحده

مقالة هذا السیف اعلی من العصا



و در ریاض فرموده كه آن دو بیت ماده این ابیاتست یعنی منشی آن از آن حكایت اخذ نموده.